سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
.:؛ حقوق و حقوقدانان ؛:.
درباره وبلاگ


سلام. وبلاگ محسن قاری فارغ التحصیل کارشناسی حقوق از دانشگاه آزاد اسلامی واحد فراهان در جهت ارتقای توان مطالعاتی خود و ارایه مطالب مرتبط اقدام به درج این وبلاگ کرده ام. کلیه نظرات دوستان محترم میباشد و منتظر ارایه نظرات و پیشنهادات و مشاوره و تبادل لینک باشما هستیم.
صفحات وبلاگ
23090294263918019306.jpg
دوشنبه 90 مهر 11 :: 11:7 عصر ::  نویسنده : محسن قاری

بزم‌های شوم شبانه‌ی مرد، زندگی‌اش را تباه کرد

بزم‌های شوم شبانه مرد معتاد و فروش خانه به خاطر قرض‌های پی‌درپی، زن را به فرجام خواهی با راه‌حل طلاق با هدف رهایی از فلاکت کشاند...

به گزارش خبرنگار حقوقی ایسنا، سالن باریک و بلند دادگاه خانواده ایلام، کودکی 4ساله به دنبال مادری که از شدت عصبانیت او را جا می‌گذارد و کفش های کهنه که پشت سر هرد دو در وسط راهرو جا مانده است. کودک گریه‌کنان و با پای برهنه خود را به مادر می‌رساند، گوشه چادر مادر را می‌گیرد و صدای گریه‌هایش بلندتر می‌شود. شاید او هم به حال مادری گریه می‌کند که اینچنین پدری معتاد باعث شده، حالا مادر نیز مهر مادری‌اش را کمتر نسبت به گذشته به او نشان دهد.

این زن در گفت‌وگو با خبرنگار حقوقی ایسنا در شرح ماجرای حضورش در دادگاه می‌گوید:حدود 6 سال پیش با شوهرم ازدواج کردم، یک مغازه نجاری کوچک داشت که زندگی فقیرانه ما را اداره می کرد، اوایل زندگی بسیار خوش بود، یک‌سالی از زندگی ما گذشته بود که احساس کردم شوهرم در آمدن به منزل تاخیر می‌کند و یا افرادی را با خود به منزل می‌آورد که دید مثبتی نسبت به آنها در محله وجود ندارد.

او ادامه داد: کم کم پای افراد دیگری از دوستانش به خانه باز شد و شوهرم من را وادار می‌کرد که از آنها پذیرایی کنم، چیزی که در خانه نداشتم به آنها بدهم مجبور بودم برای حفظ آبروی خانواده‌ام از یکی از مغازه های محله قرض کنم که شوهرم خودش بعدا پرداخت می‌کرد.

 

زن گفت: این روش زندگی ما ادامه داشت. رفت و آمد دوستانش به منزل بیشتر شده بود و آنها می‌نشستند و آخر شب می‌رفتند اما، یک شب که به خانه پدرم رفته بودم وقتی به خانه برگشتم بزم دوستانه و شوم آنها را دیدم. دیدم که شوهرم در چه وضعیت غیر عادی به سر می‌برد، نخواستم به خاطر حفظ آبرو، به پلیس زنگ بزنم.

زن نفس عمیقی می‌کشد، بچه هم‌چنان می‌گرید: در بزم شوم شوهرم، خانه‌ام را نیز از دست دادم چون او در این مجالس، قرارداد فروش خانه را با کسی که در کار خرید و فروش ملک بود امضاء کرده است و بعدا متوجه شدم که به خاطر پرداخت پول ناچیز مغازه داری بود که همیشه برای اداره مهمانی‌های شبانه‌ی مصرف مواد مخدر، من را وادار به خرید قرضی از او می‌کرده است.

زن نگاه مادرانه‌ای به کودک می‌اندازد، بغض گلویش را می‌گیرد و با در آغوش گرفتن کودک گریه او و فرزندش درهم می‌پیچد و می‌گوید: پزشک گفته که بچه‌ات در آینده از برخی نواقص حرکتی رنج خواهد برد که دلیل آن هم سوء تغذیه من در دوران بارداری بوده است.

 

آیا اگر آن مخارج مواد مخدر نبود الآن وضعیت این‌گونه بود؟ این سوالی است که خود جوابش را این‌گونه می دهد: مهریه ام را می بخشم و فقط تقاضای طلاق دارم به امید آنکه از این زندگی فلاکت بار نجات پیدا کنم و حداقل اسم یک مرد معتاد و بی عرضه که به خاطر مصرف مواد خانه‌اش را فروخت و دارای فرزندی معلول است بالای سرم نباشد.

 

مادر کودک را زمین می‌گذارد و دستش را می‌گیرد و در راهروی طولانی دادگاه خانواده ایلام و در هیاهوی گریه کودک و سرو صدای سالن در میان جمعیت گم می شوند. آنها به سوی سرنوشتی می‌روند که اعتیاد ناخواسته آن‌ را تغییر داده است.




موضوع مطلب : عقد نکاح - مهریه - طلاق - حقوق خانواده - حقوق زنان

لوگو
سلام. وبلاگ محسن قاری فارغ التحصیل کارشناسی حقوق از دانشگاه آزاد اسلامی واحد فراهان در جهت ارتقای توان مطالعاتی خود و ارایه مطالب مرتبط اقدام به درج این وبلاگ کرده ام. کلیه نظرات دوستان محترم میباشد و منتظر ارایه نظرات و پیشنهادات و مشاوره و تبادل لینک باشما هستیم.
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 93
  • بازدید دیروز: 166
  • کل بازدیدها: 1120957
پیوندها