.:؛ حقوق و حقوقدانان ؛:.
درباره وبلاگ


سلام. وبلاگ محسن قاری فارغ التحصیل کارشناسی حقوق از دانشگاه آزاد اسلامی واحد فراهان در جهت ارتقای توان مطالعاتی خود و ارایه مطالب مرتبط اقدام به درج این وبلاگ کرده ام. کلیه نظرات دوستان محترم میباشد و منتظر ارایه نظرات و پیشنهادات و مشاوره و تبادل لینک باشما هستیم.
صفحات وبلاگ
23090294263918019306.jpg
چهارشنبه 90 آبان 18 :: 12:54 صبح ::  نویسنده : محسن قاری

مشکلاتم از روزی شروع شد که با گیتی ارتباط عاطفی برقرار کردم

حدود یک ماه از ازدواجم نگذشته بود که تازه فهمیدم چه غلطی کرده ام چون همسرم از طایفه فیوج است و خانواده اش همگی دزد و کلاهبردار می باشند...

مرد جوان در دایره اجتماعی کلانتری سناباد مشهد افزود: مشکل من از روزی شروع شد که دختری جوان برای خرید به مغازه ام آمد و نگاهم به چشمانش گره خورد.

او چند روز پشت سر هم به مغازه ام آمد و من که شیفته تیپ و ظاهرش شده بودم فضولی ام گل کرد و پرسیدم: شما تازه به این محل آمده اید؟ «گیتی» در پاسخ به این سوال لبخندی زد و جواب داد: بله، ما اهل کرج هستیم و چون برادرم و خانواده اش تازه به مشهد آمده اند من همراه آن ها آمده ام تا مدتی در کنارشان بمانم و احساس تنهایی نکنند.

آن روز از گیتی خواستم تا اگر کاری داشت حتما مرا در جریان بگذارد و به این ترتیب بود که ارتباط عاطفی بین من و این دختر غریبه برقرار شد. مرد جوان افزود: از آن جا که می‌دانستم یکی از آرزوهای مادرم این است که دامادی ام را ببیند موضوع را به او اطلاع دادم و با عجله از خانواده ام خواستم به خواستگاری گیتی بروند. پدر و مادرم نیز با خوشحالی دست به کار شدند تا مرا داماد کنند اما آن ها در اولین جلسه دیدار با برادر گیتی و خانواده اش مخالفت شدید خود را با این ازدواج اعلام کردند.

این مسئله باعث اختلاف شدید و جرو بحث بزرگی در زندگی ما شد تا جایی که احترام پدرم را زیر پا گذاشتم و مغازه را به او تحویل دادم و گفتم فکر کنید چنین پسری ندارید.

2 ماه گذشت و من در این مدت به خانه خاله ام رفتم و ارتباط خودم را با گیتی ادامه دادم اما او به شهر خودشان برگشت و چون امیدی به حمایت خانواده ام برای این ازدواج نداشتم یکه و تنها راهی کرج شدم و دختر مورد علاقه ام را از خانواده اش خواستگاری کردم.

انگار کور شده بودم و واقعا عقلم کار نمی کرد چون بدون تحقیقات تن به ازدواج احساسی دادم و حتی برای خانواده ام پیغام فرستادم که من ازدواج کرده ام و دیدار ما به قیامت باشد. حدود یک ماه از ازدواجم نگذشته بود که تازه فهمیدم چه غلطی کرده ام چون همسرم از طایفه فیوج است و خانواده اش همگی دزد و کلاهبردار می باشند.

گیتی خودش نیز جیب بری می کند و در خانواده آن ها که ظاهر گول زننده ای دارند یک آدم درست و حسابی پیدا نمی شود. من که از کرده خودم پشیمان شده بودم از گیتی خواستم دست از کارهایش بردارد ولی او و برادرانش با قمه و شمشیر تهدیدم کردند که اگر یک کلمه حرف بزنم زنده نخواهم ماند.

حدود دو هفته دیگر هم به هر شکلی که بود تحمل کردم تا این که از خانه فرار کردم و به مشهد آمدم. از این جا به مادرم زنگ زدم و او با گریه گفت: عروسم را به خانه بیاور تا هدیه ای که پدرت برایش خریده را تقدیم بکنیم. خجالت می کشم به خانه بروم و می‌خواهم همسری که 500 سکه طلا برایش مهریه نوشته ام را طلاق بدهم.
bornanews.ir

 

 




موضوع مطلب : عقد نکاح - مهریه - طلاق - حقوق خانواده - حقوق زنان

لوگو
سلام. وبلاگ محسن قاری فارغ التحصیل کارشناسی حقوق از دانشگاه آزاد اسلامی واحد فراهان در جهت ارتقای توان مطالعاتی خود و ارایه مطالب مرتبط اقدام به درج این وبلاگ کرده ام. کلیه نظرات دوستان محترم میباشد و منتظر ارایه نظرات و پیشنهادات و مشاوره و تبادل لینک باشما هستیم.
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 71
  • بازدید دیروز: 116
  • کل بازدیدها: 1109026
پیوندها