«یا جای من در آن خانه است یا پدر شوهرم»!
مردی در دادگاه گفت: نمیتوانم محبتهای پدرم را که برای من هم مادر بوده و هم پدر را نادیده بگیرم و او را از زندگیام حذف و به سرای سالمندان منتقل کنم...
به گزارش خبرنگار حقوقی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، مردی با پوشهای زرد رنگ در دست در طول راهروهای دادگاه خانواده قدم میزد و پسر بچهای پنج ساله با چشمهای نگران، قدمهای پدرش را تعقیب میکرد، در این میان زنی جوان که به نظر میرسید مادر پسربچه باشد با عجله وارد دادگاه شد و پسرک نیز بر روی صندلیهای سالن دادگاه منتظر بازگشت والدینش شد.
زن جوان که 29 سال سن داشت در دادگاه خطاب به قاضی گفت: زمانی که با شوهرم آشنا شدم او به جزء پدرش هیچ فامیل دیگری نداشت. پدر همسرم برای او هم مادر بود و هم پدر. من نیز به پدرش همانند پدرم، علاقمند بودم، اما الان بعد از گذشت شش سال دیگر نمیتوانم از او مراقبت و نگهداری کنم.
وی ادامه داد: پدر همسرم یکسال بعد از شروع زندگی مشترکمان، دچار حمله ناگهانی مغزی شد و از آن پس من به عنوان پرستار او، استخدام شدم، در حالی به دلیل ضعیف بودن جثهام به سختی میتوانستم از او مراقبت کنم، اما به خاطر همسرم با تمام وجود از او پرستاری میکردم.
زن جوان خاطر نشان کرد: بعد از به دنیا آمدن پسرم، پرستاری از پدر همسرم به کاری سخت تبدیل شد، اما باز هم سکوت کردم و اکنون بعد از شش سال ناتوانی خود را اعلام کرده و به دادگاه آمدهام.
شوهر این زن در پاسخ به اظهارات همسرش گفت: من در این سالها همیشه سپاسگذار محبتهای همسرم بودهام و به خوبی میدانم که او همانند دختری برای پدرش، برای پدر من زحمت کشیده است، اما چیزی که همسرم از من میخواهد دور از عدل و انصاف است و من نمیتوانم به خواسته همسرم پاسخ مثبت دهم.
وی یادآور شد: پدر و مادرم زمانی که با یکدیگر ازدواج کردند، جزو افراد بیسرپرستی بودند که از دوران نوزادی در پرورشگاه، بزرگ شده بودند و متاسفانه مادرم زمانی که 11 سال سن داشتم به علت بیماری سرطان، فوت کرد و از آن هنگام به بعد پدرم برای من هم مادر بود و هم پدر و اکنون که او نیازمند به پسرش است، نباید محبتهای او را در دوران نوجوانیام نادیده بگیرم و به خواست همسرم او را در سرای سالمندان رها کنم.
مرد جوان که 31 سال سن داشت بیان کرد: من به همسرم حق میدهم که از نگهداری از پدرم خسته شده باشد، اما نمیتوانم او را نادیده بگیرم. هر چند که به همسرم علاقه زیادی دارم. اما پدرم بخش مهمی از زندگی من است که نمیتوانم آن را حذف کنم.
زن جوان در ادامه صحبتهای همسرش مدعی شد: من هیچگاه از همسرم نخواستهام که پدرش را رها کند، تنها از او خواستهام که پدرش را به سرای سالمندان منتقل کند، زیرا به علت دردی از ناحیه کمر به آن دچار شدم، دیگر توان نگهداری از او را ندارم. یا جای من در آن خانه است یا پدر شوهرم، اما همسرم میگوید که نمیتواند از پدر خود بگذرد اما میتواند از من و پسرش بگذرد.
شوهر این زن افزود: غیر از جدایی هیچ راهکار دیگری به ذهن من خطور نمیکند، زیرا نمیتوانم پدر خود را که از ابتدا تنها بوده است در سالهای پایان عمرش، به حال خود رها کنم.
به گزارش ایسنا، قاضی دادگاه بعد از شنیدن اظهارات طرفین حکمی مبنی بر طلاق صادر نکرد و زوج جوان را به واحد مشاوره دادگاه معرفی کرد.
موضوع مطلب : عقد نکاح - مهریه - طلاق - حقوق خانواده - حقوق زنان