سلام... بلاخره اگه خدا بخواد دیگه درسم تموم شد . . .
یک نفس عمیق کشیدم اما ...
یک نفس عمیق کشیدم اما نه بخاظر اینکه بخوام بخوابم و دوره ی استراحت رو شروع کنم. بلکه یک نفس عمیق کشیدم تا به جنگ این زندگی سخت برم...
میخوام برم سرکار اما تا تکلیف سربازیم معلوم نشه کار درست درمونی که به آدم نمیدن... مدرک هم که به قول خیلیا بذار در کوزه آبشو بخور... اما قدیم تر که بودیم میگفتیم میخوایم مدرک بگیریم بذاریم زیر فرش... یذره بزرگتر که شدیم گفتیم میخوایم مدرک بگیریم قابش کنیم بالا سرمون بذاریم... اما حالا. . .
نمیدونم این چهار سال عمر ما در دانشگاه به چه سود گذشت؟ از یک طرف مدرک داریم یعنی دارای تخصص هستیم از یک طرف کار نیست... فقط صحبت رشته خودمو نمیکنم چون من زیاد باید تلاش کنم!
نمیدونم مدرک گرفتیم بیکار نباشیم یا مدرک ِ بیکاری گرفتیم دیگه کار نکنیم...
با اینکه یارانه هم دادن و خیلیا کار های پایین را رها کردند و قانع به یارانه شدند ( راستی خودمونیما چه مزخرف هست این یارانه چون دیگه کسی واسه تولید ملی حمایت از کار و سرمایه ایرانی تلاشی نمیکنه و مردم را تنبل کرده. خوبه یجوری باشه آخراش چیزی نمونه اون دسته از مردم بیشتر تلاش کنند نه اینکه قیمت ها را بالا ببرند و دزدی کنند... ببخشید ربطی به بحثم نداشت ) اما باز هم کار نیست!!!
اگه همون سالی که دانشگاه قبول شدیم میرفتیم شاگرد مکانیک میشدیم بعد این چهار سال الان برای خودمون اوستا شده بودیم و کار هم داشتیم...
هر کسی هم یا بیکاره یا چند تا کار با هم داره... بعضی جا ها هم میگن برای کار به کارگر با تجربه نیازمندیم!!! یعنی یجورایی باید از کودکی کار میکرده...
این چندتا تصویر هم ببینید...
ما ایرانی ها کار میکنیم چینی ها هم با اون جمعیت زیادشون کار میکنند... منتظرم تا ببینم خدا روزی من رو چی قرار داده...
یاعلی
موضوع مطلب : = حرفهای خودمونی غیر حقوقی =